رفیقی گفت با مجنون گمراه
که لیلی مرد گفت الحمدلله
چنین گفت او که ای شوریده دین تو
چو می سوزی چرا گوئی چنین تو
چنین گفت او که چون من بهره زان ماه
ندیدستم نبیند هیچ بد خواه